سلام .خدایا من خیلی بدم دوباره موقع دلتنگی اومدم پیشت. خداجون /م/ رفته بود تهرون واسه دوره بسیج و دس از پا دراز تر برگشته میگه بچه ها خیلی درس می خوندن .ما بچه دیوونه ها با معلومات صفر اسم خودمون رو گذاشتیم المپیادی.دلمون رو خوش کردیم یه چیزایی بلدیم ولی دقیقاً همون چیزایی رو که فکر میکنیم بلدیم رو اصلاً نمیدونیم مثلاً چار تا قضیه تو هندسه بلدیم که اگه بلد نبودیم بهتر بود . به نظرت دونستن صورت قضیه کافیه بابا من نمیتونم مساله حل کنم این چار تا قضیه هم به دردم نمیخوره هیچ ، تازه باعث میشه اون دوتا نکته ای هم که میدونستم رو قاطی کنم و نتونم ازش استفاده کنم . آخه یکی نیس بگه دختر تو رو چه به المپیاد برو بشین درست رو بخون که لااقل دانشگاه پیام نور ناکجا آباد قبول بشی .خدایا خوبه ، نه!!!!! دانشگاه میرم.
متحول میشویم
یعنی چی دختر این مسخره بازی رو بذار کنار پاشو برو حاضر شو و برو کلاست . مثل بچه مثبتا(مگه بچه مثبتا چه جورین تا حالا ندیدمشون میشه بفرمایید چه رنگی اند؟؟؟؟) از /م/ هم باز اطلاعات کسب کن از تهرون .
پاستوریزه میشویم
چشم اصلاً هرچی شما بفرمایید.دارم میرم . کاری باری؟؟؟ دِ برو دیگه. هنوز که اینجایی ما رو باش کی رو نصیحت میکردیم.